سیزده بدری که هیچ‌گاه محمد به خانه نیامد

بچه‌ها در انتظار بودند که بابا بیاید و لباس تازه بپوشند و به شیراز برویم. هر زنگی که به صدا در می‌آمد، به امیدی که بابا هست، برای باز کردن در حیاط سبقت می‌گرفتند ، تمام سیزده روز عید، بچه‌ها در انتظار بودن که بابا بیاید و لباس تازه بپوشند و به شیراز برویم. هر زنگی که به صدا در می‌آمد، به امیدی که بابا هست، برای باز کردن در حیاط سبقت می‌گرفتند.