حاج آقا باید برقصه!!!
حاج آقا باید برقصه!!!
"چند
سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده
بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند... آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب
بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را
نداشتند. وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و
روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.
اخلاقشان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند و مسخره میکردند و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایدهای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست!
باید از راه دیگری وارد میشدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 7:2 توسط محب شهدای گمنام شیراز
|